برای هم چتر باشیم

چتر عشقی برای همه ی عاشقان

 

اولين روز باراني را به خاطر داري؟

غافلگير شديم

چتر نداشتيم

خنديديم

دويديم

و به شالاپ و شلوپ هاي گل آلود عشق ورزيديم

دومين روز باراني چطور؟

پيش بيني­اش را کرده بودي

چتر آورده بودي

من غافلگير شدم

سعي مي کردي من خيس نشوم

و شانه سمت چپ تو

کاملاً خيس بود

سومين روز چطور؟

گفتي سرت درد مي­کند

حوصله نداشتي سرما بخوري

چتر را کاملا بالاي سر خودت گرفتي

و شانه راست من کاملا خيس شد

چند روز پيش را چطور؟

به خاطر داري؟

که با يک چتر اضافه آمده بودي؟

و مجبور بوديم براي اينکه پين هاي چتر

توي چشم و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر برويم

فردا ديگر براي قدم زدن نمي آيم

تنها برو

 

نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:عشق,مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عکس عاشقانه,شعر عاشقانه,باران,آسمان,دکترعلی شریعتی,تنها,چتر,قدم زدن,روز بارانی,ساعت 3:42 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|


قالب وبلاگ Coeur